- پر ماز
- پر چین پر شکن پر شکن ترنجیده
معنی پر ماز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پر نخوت پر فیریدگی پر بطر پر غمزه
که مغز بسیار دارد. یا گفته پر مغز. سخن پر معنی. یا مرد پر مغز. بسیار دانا
ترنجیده، پرچین، چیزی که چین و شکن بسیار دارد، پر پیچ و خم
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، انجوخیده، آژنگ ناک
چروکیده، پرشکن، پر پیچ و تاب، پرگره، پرآژنگ، پرنورد، پرشکنج، پرکوس، انجوخیده، آژنگ ناک
شوریدن، جنبیدن برای دشمنی
می زده می زده را هم به می چاره و درمان بود آنکه خمار بسیار در سر دارد. یا چشم پر خمار
که خار بسیار دارد
درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد، متکبر مغرور پر ادعا: کله پرباد، پر از خودستایی
پر غلغله، پر هیاهو
پرثمر، غنی
پرتعداد، عدیده
مسئله، موضوع
کسی که سپر جنگی سازد، سازنده سپر ماشین و تعمیر کننده آن
سخت محتاج، نیازمند
حالت و چگونگی پر ناز
پر آتش
پر محبت
خردمند پر خرد، ارجمند بزرگ، پر مایه رسا بلیغ کامل، جسور دلیر: پر قوت، خودپسند مغرور متکبر، سر کش
تلخناک پر دردسر که ملال و گرفتگی بسیار آرد که بسیار بستوه آرد
پر فریب ترفندگر پر حیله پر فن
که مایه بسیار دارد مقابل کم مایه بی مایه، صاحب علم و خرد بسیار خردمند دانشمند پر خرد پر دانش، که اصل و گوهری گرانمایه دارد بزرگوار بزرگ عزیز شریف عالیقدر، نجیب اصیل، مالدار ثروتمند متمول، عظیم خطیر جلیل، گرانبها پر بها پر ارز پر قیمت ثمین، برومند، قلم مویی که نوک آن پر پشت باشد مقابل کم مایه. یا چای پر مایه. پر رنگ غلیظ. یا ده پر مایه. آباد. یا گنج پر مایه. پر خاسته پر ثروت غنی
لمس بساوش
که لاف بسیار زند لاف زن لافی متصلف صلف. آنکه بسیار لاف زند
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
بیخ و بن و پر پرندگان که بگوشت بدن آنها چسبیده است پرغزه
پر تاغ واژه پارسی است گونه ای از جامه
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
پرسوز و تب و تاب
ماموم، آنکه پشت امام جماعت نماز گذارد
بسیار نیازمند، محتاج، برای مثال شد از رنج و تنگی جهان پرنیاز / برآمد براین روزگاری دراز (فردوسی - ۲/۴۱۲)